زهرا جونزهرا جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

برای دخترم زهرا

بازی برای افزایش مهارت ظریف دست کوچک تو

اسم این بازی را سوزن بازی گذاشتیم یک چوب پنبه و مقداری سوزن ته گرد که به نوبت باید یکی یکی سوزن ته گردها را از جایش در بیاورد و توی چوب پنبه فرو کند چون دست کودک هنوز نمی تواند کارها را ظریف انجام دهد فکر میکنم گرفتن و برداشتن سوزن ته گردها که ریز هستن تمرین خوبی باشد   ...
3 خرداد 1393

نقاط عطف تو تا الان

عزیزم میخوام یادم نره که:   توآخرای2ماهگی رو شکم رفتی آخرای4 ماهگی چهار دست و پا رفتی 11ماهگی راه رفتی وقتی شهریور 92 رفتیم مشهد اونجا تو صف نماز عمه طاهره یادت داد نماز بخونی و برای من از هر چیزی زیباتر بود(البته حرکات نماز) 1سال و نیم جملات کوتاه مثل با با اومد،بابا رفت صدای قوقولی (خروس) و ...رو ادا کردی و صداهای گربه،هاپو،جوجه،مرغ،خروس،گاو،ببعی،قورباغه،کبوتر،...وصدای ببخشید الاغ رو میدونستی چیه 1سال و 8 ماه جمله بندیت با توجه به اطلاعاتت کاملتر شد 1سال و11 ماه کشفت کردم از راه کارهای زینب خانم استفاده کردم و فهمیدم تو استعدادش رو داری و به گفته بابایی اینروزها با غافلگیر کردن ما مثل تشخیص دایره،ساخت آدمک و چس...
3 خرداد 1393

تلنگر کافیست خلاقیت راه خود را پیدا خواهد کرد!

دیروز دخترم کنار باغچه نشسته بود و برگهای گل شب بو را تکه تکه میکرد وسعی میکرد به آنها نظم بدهد با رسیدن من سرش را بلند کرد و گفت آدمک ساختم"فهمیدم کوچولوی من پازل های هندوانه ای را توسعه داده و فهمیده با چیزهای دیگر هم می شود اشکالی را در آورد و عصر که با پدرش بیرون رفته بود موقع برگشت شوهرم گفت با سنگ هایی که توی کوچه پیدا میکرده سعی میکرده آدمک بسازد و من در دلم فریاد زدم زینب جون(نی نی آی کیو )ممنونتم   ...
2 خرداد 1393

بازی که زهرا ایده اش را داد-آستانه ی 2 سالگی

خسته و کوفته با زهرا کوچولو توی هال نشسته بودیم کنار در اطاق که هنوز آقای نجار برای نصبش نیامده بود و زهرا خانم رویش را با دست روغنیش لکه لکه کرده بود که شنیدم بهم میگه مامان این اسبه این اسبه"و به لکه های روغن روی در اشاره میکند و واقعا خیلی شبیه اسب بود از آنجا این بازی به ذهنم رسید که میتوانم لکه های رنگ را بی هدف روی کاغذ بپاشم و از زهرا بپرسم تا او با تخیل خود آنرا شبیه چیزی کند و من همیشه از پیشرفتش لذت می برم   ...
2 خرداد 1393

بابای معجزه گر

عزیزم مدتیه تقاضاهای عجیب میکنی از نظر تو بابا کسی هست که اندازه آب دریا پول تو جیبش هستچند ماه پیش میگفتی باباماشین بخر  ودیروز تو با اون لحن شیرینت  به من میگفتی"انگو بذار اینجا"و به دست کوچت اشاره میکردی یعنی النگو تو دستم کن بوسیدمت و رفتم 3تا النگوی  که هدیه موقع تولدت بود رو آوردم و تو دستت کردم اما تو زیاد راضی نبودی به نظرت کم بود با شگرد تعریف کردن راضیت کردم جالب اینجاست هر وقت چیزی میخوای و نیست میگی بابا بیاد می خره چه دنیای ساده ای داری مامانی! بابایی که همه چیز میتونه برات فراهم کنه!!!!  
2 خرداد 1393

پازل های هندونه ای بر گرفته از نی نی آی کیو

به سبک زینب خانم در نی نی آی کیو پازل هایی از هندونه درست کردم به شکل دایره مستطیل و مثلث وبا کمال تعجب دیدم عزیز دردونم با اونها اشکال معنا داری می سازه زهرا نقاشیش در حد خط خطیه اما با اینها آدم ساخته بود و میگفت این فاطمست(دختر عموش)و این آمنست(زن عموش)و من کلی ذوق کردم اینم عکساش:   این ی آدمک بدون دست وپا  این آدمک دو تا پا داره دست نداره در حال لگد زدنه احتمالا!  این ی آدمک مودب اما بدون دست زهرا جونم با اون دستای پشه گزیدش در حال ساخت پازل اینم ی گل دختر که خودش رو تشویق میکنه     ...
31 ارديبهشت 1393

تفسیر خلاقانه دخترم از کانگورو

اسباب بازیش را به دستش می دهم و می پرسم این چیه مامان؟میگه کانگورو و بعد از چند دقیقه مکث میگه مامان گوشاش خرگوشه و دست به پوزه اش می کشد و میگه اینجاش بزیه(بز) مامان این کانگورو نیست !!!  
29 ارديبهشت 1393

خاطره امیر دیوان نوروز93

دخترم را رها کرده بودم دلم میخواست بگردد و ببیند نوروز بود و هنوز گرمای خشن جنوب شروع نشده بود دخترم محو تماشای قورباغه هایی بود که انگار همان روز قورباغه شده بودن و من مشتاقانه کلمه قورباغه را به او آموزش میدادم جالب این است وقتی برگشتیم زهرا اسباب بازیش را ورداشت و گفت مامان این قور باغست در حالیکه به نظر من این قورباغه های اسباب بازی شباهت زیادی به قورباغه ندارن  
29 ارديبهشت 1393

ورزش کردن من و زهرا

من:زهرا جون حالا بیا ورزش کنیم(و شروع به بالا و پایین پریدن و دویدن میکنم)   زهرا در حالیکه دستهایش را بلند کرده:مامان من هم بغل کن ورزش کنم!!!! ومن حیران از این همه تحرک زهرا خانوم
29 ارديبهشت 1393