سلام باران
براستی باران همین لبخند خداست بر اهل زمین دیشب گمونم ساعت حوالی 2-3بود صدای زیبای رعدو برق طنین انداز شد و بعد صدای لطیف باران ...البته زیاد نبارید امسال در کل سال خشکی بود...
خوب بریم سراغ خودمون ...نی نی باز بازیش گرفته رفتم پیش متخصص تا 2دقیقه قلبش پیدا نمیشد و بعد 2 دقیقه به سختی پیدا کرد ...و من کلی دمغ بودم تا دیشب که بارون اومد بهتر شدم انگار ناراحتی هام رو شست به هر حال برام سونو نوشتن که باید برم ...امیدم به خداست ...این بچه هدیه ی امام رضاست مثل زهرا و یقین دارم امامی چون امام رضا بهترین رو هدیه میده پس نه می ترسم نه هم نگرانم
تو ادامه ی مطلب کارهای این چند روزه ی زهراست به روایت تصویر تشریف ببرید ببینید...
این ی ماهی خیلی ریزه که زهرا کشیده و گفت مامان ماهی کشیدم که چسب زخم زده دخترم خودش عاشق چسب زخم زدنه به ماهیای توی نقاشی هم رحم نمیکنه
اینم ی ماهی دیگست البته تو ی کاغذ بد کشیده کاغذه آب خورده بود و لکه داشت
اینجا هم داره برنامه ی به من بگو چرا نگاه میکنه هم با نشاسته ها بازی میکنه کل سرو صورتش و لباساش نشاسته ای شد
اینجا هم گفت دیگه پام خواب رفته و اینجوری نشست
اینجا هم آخر کار بود که همه چی رو نشاسته ای کرد
روز بارا ن برای زهرا جون
تلاش برای جمع کردن آب باران تو چترش اینقدر بارون کم بود که بعدش تصمیم گرفت چترش رو با شلنگ پر کنه که من نذاشتمش
اینجا دید آب بارون میریزه تو دمپاییم اول ذوق کرد و بعد رفت تا دمپایی های دیگه رو بیاره بذاره زیر ناودون
اینجا هم نی نی تکون نمی خورد رفته بودم بهداشت قلبش رو چک کنم که زهرا خانوم ی زمین خشک پیدا کرده وسطش نشسته میگه بیا عکسم بگیر
رفته بودیم تو انباری شیشه شیراش رو پیدا کرد فداش شم با ذوق میگه مامانی گربه شیشه هامو پس آورده ترسیدم تو دهنش کنه ولی اومد با سر شیشه هاش برای این کله ی موش یا به قول خودش کله ی خرگوشی بدن درست کرد این مال ی لیوان بود که لیوان رو دخملی شکست درش که شکل موش بود موند زهرا همش میگفت چرا خرگوشی بدن نداره و آخرش با فکر خودش مشکل خرگوشی رو حل کرد