کاش
کاش میشد ساعتها با تو قدم بزنم و در آفتاب راه برویم بدون اینکه بترسم پوستمان لک بردارد و سیاه شود!!!
وقدر مزحک است دلواپسیهایم...گاهی
یا کاش دغدغه ی ریختن بستنی کاکائویی روی لباس مهمانیت را نداشتم و میشد تا رسیدن به محل مهمانی با خیال راحت تو هر چقدر میخواهی آرام آرام بستنیت را لیس بزنی و غرق شوی در مزه اش بدون اینکه صدای لا ینقطع من مدام گوشزد کند به تو زهرا زود باش آب شد لباست کثیف می شود...چقدر بی رحم می شوم....گاهی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی