لحظه ای برای من
باران حس شیرین تمام خاطرات کودکیم،تو بودی که از لای گرمای سخت جنوب رنگ تازگی به خاطراتم میزدی ،
یادت هست آن موقعه ها بیشتر می آمدی و گودی پای نخلهایمان پر میشد از آب و من بودم و آرزوی شناگر شدن والبته مادرم و لباسهای گلی من
و اکنون تو هم رنگ زمانه خورده ای بوی بی معرفتی به مشام تو هم خورده تو دیر به دیر می آیی و من مانده ام و آرزوهای نرسیده و دخترکی از جنس خودم که باران را با دوش آب از بر میشود و نمیدانم شاید باید خندید شاید...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی