تب گرفتی
مامانی فک کردم مثل همیشست... چه بی رمق شدی...رنگ به رو نداری صبح بهتر بودی الان بازم مثل ی گوله آتیشی بمیرم الهی کاش می تونستم مریضیت رو وردارم برای خودم.... مامانی تو همدم منی بچه ی اول من دختر خودم وقتی مریضی دنیام جهنمه کاش امشب خوب بشی منو ببخش تقصیر من بود بی احتیاطی کردم کنارت خوابیدم و از من سرما خودی ولی چرا اینقدر شدید می ترسم هر وقت تب میکنی می ترسم... چقدر خام و بی تجربم نمیدونم چکار کنم خدایا صدای من رو هم بشنو دخترم رو خوب کن دارم دق می کنم تو رو به صاحب اسمش ...