کارهای جالب تو
دیروز داشتیم با چوب بستنی میزدیم به سطل ماست(که خالی بود) زهرا جون ی دفعه با یکی از چوب بستنی ها شروع کرد به کشیدن روی اون یکی و گفت"دارم ماهی تکه تکه میکنم" پریروز داشتیم بازی می کردیم گفتم خرسی تشنشه رفت لیوان ورداشت و تو پاگرد پله جوری که انگار کنار جوی آب نشسته لیوان را مثلا از آب پر کردو برای خرسی آورد خمیر بازی را پهن کردم بی هدف نمی خواستم شکل خواستی بسازم گفت "چی ساختی" گفتم هیچی گفت "مامان لواشکه" بسته ژیلت رو ورداشته باز کرده یکیش رو میکشه روی قالی میگه "مامان جارو برقیه" از سری حیواناتش غاز رو ورداشته میگه مامان اردکه میگم نه غازه میگه اردکه و من میگم نه غازه...آخرش میگه غازه و...