برای نی نی دوم
سلام خوشگلم اول اینکه با بابایی و زهرا جون رفتیم برات کمی خرید کردیم و برای زهرا هم ی لباس خریدیم که مثل اون دفعه لباسای تو رو نپوشه ولی باز هم وقتی برگشتیم با تلاش فراوان خواست بپوشه که بالاخره فهمید اندازش نیست و بخاطر همین خیلی سخاوتمندانه خواست بدشون به نی نی دوست باباییت و گفت"اینا رو ببرم بدم عبدا...طوفان بذارتش تو خونه ی خودشون مال نی نی اوناست"و به زور قانعش کردیم که نهههه این مال نی نی خودمونه از دست این آبجی خوشمزه لخت نمونی خیلیه و دوم اینکه من حسابی سرما خوردم چون پرستار زهرا خانوم بودم و دقیقا زهرا که رو به بهبودی رفت من گرفتم و باباییت هر کار کرد برم دکتر نرفتم گفتم حالا ی قرص سرماخوردگیه دیگه میخورم اشکال نداره اما بعد که رفتم دکتر فهمیدم اتفاقا خیلی هم اشکال داره خدا کنه برات مشکلی پیش نیاره به هر حال تا حدودی امروز بهترم و سوم اینکه نگرانتم چون بعد از قرصا حرکاتت کم شده چرا؟یعنی واقعا اثر قرصاست ؟هر چی هست از اینکه امروز اصلا به اون صورت حست نکردم ناراحتم بعد از نهار فقط کمی حرکت خیلی ضعیف داشتی...دلم برای روزی می تپه که تو سالم توی بغلم باشی و چقدر شیرینتر میشه اگه زهرا هم تو رو قبول کنه