پایان پروژه اول
بالاخره زهرا جون تو 2 سال و 4 ماه و چند روزگیش به نخوردن شیشه عادت کرده اینجوری
براش بهتره تو 3روز اول واقعا سخت بود خیلی سخت تو خواب همش دنبال شیشه
میگشت گریه می کرد و روزا انگار نخوابیده باشه پکرو بی حوصله بود...ولی خب بالاخره
تموم شد البته نه به صورت کامل اما بهتر شده قبل خواب خودش میگه نی نی گلابم (یا
حسنی میخواد پر بزنه )برام بخون بخوابم میگم خب بیا رو پام بخواب چون اینجوری زودتر
خواب میره میگه نه خودم بلدم بخوابم و بعد تا میام کتابه رو بخونم البته اسمش نی نی گل
گلابم هست خودش همشو میخونه و خواب نمیره اما من اینقدر براش چرت و پرت تعریف
میکنم تا بخوابه و در مورد غذاش هم اگه براش غذای خونگی درست کنم میخوره اما
متاسفانه همش شده کنسرو و اشتهایی به خوردنشون نداره غذا فروشی هم زیاد اینجا
نیست همون دوتایی هم که هست اینقدر غذاشون چرب و پر ادویست که بجز بابای خونه
اصلا نمیتونیم لب بزنیم اینه که فعلا فقط سیب زمینی و تخم مرغ شده غذای دخملی تا
ببینم تو ماه های آینده نی نی شیطون _که زهرا این روزا شدیدا دوست داره بزندش و
بهش میگه برو خونتون!!!_ با ما چیکار میکنه به هر حال ی تنفس میدم و بعد پوشک گیری
رو شروع میکنم چون بهتره قبل از بچه ی دوم باشه تا فکر نکنه تقصیر اونه اونوقت
اوضاشون شکرآب میشه البته این نظر خودمه