کتابی به نام شیطنت های درد سر ساز دخترم!
بله باید دست به کار بشم و این کتاب رو بنویسم زیاد طول نمی کشه که این کتاب 100
صفحه ای بشه...شایدم بیشتر این رو بخونید
دخملی رو با سلام وصلوات رسوندم به سرویس بهداشتی و بعد از اینکه با نی نی تو
شکمم کلی دنبالش دو ماراتن رفتم و اون کیف می کرد بالاخره گرفتمش و تشریف برد بعد
مشغول نضافت سرویس بهداشتی شدم که دیدم در بسته شد...هلش دادم نههه از پشت
قفل شده بود و بابای خونه هم تا برگشتش 1ساعت و نیم مونده بود ...1ساعت و نیم آن
هم اونجاااا واقعا وحشتناکه تا گیر نیفتید نمی فهمید اولش عین خیالش نبود
صداش میومد که میگفت "چرا اینا رو انداختی رو بند"و این یعنی اینکه زهرا خانم داشت
لباسای روی بند رو کف حیاط می ریخت منم که اونجا
بعد از کلی شیطنت برگشت "به بابا زنگ بزن بیاد درو برات باز کنه"من"گوشیم پیشم
نیست"و خیلی ملتمسانه"زهرا ی چیزی بذار زیر پات درو باز کن آفرین دخترم"زهرا"باشه
الان"و کمی بعد"دمپایی آوردم الان باهاش درو باز میکنم"من"آفرین بزن زیر دستگیره بره بالا
در باز میشه"زهرا بعد کمی تلاش"من نمی تونم الان بابا میاد درو برات باز میکنه باشه"من
عاجزانه"باشه"و خودش از شدت استرس هی بر میگشت و این جمله ی آخرو تکرار می
کرد و گاهی هم داد میزد"بابا زود برگرد درو برای مامانم باز کن گناه داره آشه(همون آخه ی
خودمون)"
کمی بعد زهرا "مامان سوسک اومده من می ترسم"من"نترس عزیزم برو تو
خونه...زهرا"نه"کمی بعدتر با صدایی که بغض آلود شده"مارمولک اومده من می ترسم"من
میدونم که هیچی نیست و زهرا دیگه از تنهایی ترسیده بهش میگم"نترس عزیزم برو
تلویزیون روشنه رنگین کمان داره ببین"زهرا خیلی کوتاه و بغض آلود"نه" کمی بعد"این اومده
من می ترسم" و گریه ی بلند صدای بال کبوتر میاد ازش می پرسم"این چیه؟کبوتره؟"میگه
آره میگم نترس کبوتر خوبه تمیزه برو باهاش بازی کن...و تکرار جمله ی خودم رو از زبون
زهرا میشنوم
کمی بعد صدای موتور موتور سواران بی فکری که با تن اره برقی کوک شده زهرا رو به
شدت می ترسونه و خیلی ملتمسانه میگه "ماماااان من جیش دارم درو باااز کن"و گریه ی
شدید که هرچی من میگفتم آرو نمیشد و بالاخره مادر بزرگش سرو صدای مارو شنید وعد
حدود ی ساعت نجات پیدا کردم دم در زهرا بود که صورتش خیس از اشک بود با لب وارونه
شده منو میگی زدم زیر گریه بس دلم براش سوخته بود انگار مثلا گروگان بودم اوضاعی بود
خلاصه... و از پریروز که این اتفاق افتاد تا امروز سر درد داشتم