شیطونتراز همیشه
اینروزا خیلی کلافه میشم خیییییلی چون زهرا خانوم به صورت انفجاری شیطنت میکنهواقعا باید باهات چجوری رفتار کنم ؟البته بعضی هاش خوبه ولی خلاصه ی ماجراهای ما اینه
اصرار می فرمایی پوست مرغ رو تو در بیاری و در صورت مخالفت من داد و بیداد
راه میندازی
اصرار می فرمایی موهای خرس عروسکیت رو کوتاه کنی و می فرمایی رو
چشش اومده
تو سرویس بهداشتی باید بذارم خودت خودت رو بشوری باور کن بعدش حموم لازم
میشی من بیچااااره....
باید ادویه ی غذارو تو بزنی و چون مانعت میشم می فرمایی"نمکدونم نمکدون
مامان منو بخندون"یعنی باید خوشحالت کنم و این ی جمله از یکی از کتاباته
همش در حال نصیحت کردن منی و بعد خودت عمل نمی کنی تو کوچه داشتیم می
رفتیم پیشواز باباییش بهم میگه"مامان تو کوچه گریه نکنی عیبه می بیننت
خوشحال میشن(منظور بهت می خندن)ولی خودت این روزا صدای گریت تا آسمون
هفتم میره بهم نصیحت میکنی "دکتر آمپول زد گریه نکنی باشه"و بعد خودت...
رو پا خوابیدن رو ترک کردی ولی اینقد مجبورم کتاب بخونم که صدام می گیره
مدام به نی نی تو راهی و من ابراز علاقه میکنی...میدونم استرس اومدنش روداری
ولی کاش می فهمیدی هر گلی جای خودش رو داره به خدا از داشتن ی دختر مثل
تو اینقدر دل خوشم که حد نداره فقط خدا میفهمه... فقط خدا