زهرا جونزهرا جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

برای دخترم زهرا

جوجه رنگی

1393/10/18 18:59
782 بازدید
اشتراک گذاری

سرگرمی این روزای تو وروجک بازی با جوجه رنگیه اون موقع من بچه بودم عاشق جوجه رنگی بودم ولی حالاااا ...از اینکه دخترم بهش دست میزنه چندشم میشه از اینکه مجبورم بگیرمشون و از اینکه مجبورم آب و دون بهشون بدم هم...راستی کی اینقد تغییر کردم ...خب به هر حال الان که فکر میکنم هزار بار بهت تذکر دادم بهشون دست نزن ،دستتو بشور کثیفن مریض میشی ...و از این دست غرهای مادرانه یادم باشه فردا کمتر بهت گیر بدم ...اینجا جنوبه وسرماش زود گذره و البته اونقدرا هم اذیت کننده نیست اینه که دخملی خیلی راحت تو حیاط میدوه دنبال جوجه هاش تو باغچه که حالا بخاطر اینکه دخملی جایی برای خاک بازی داشته باشه تغییر شکل داده جوجه ها رو میندازه دنبالشون میکنه و صدای خنده ی جگر گوشه ی منه که دلم رو تازه میکنه خدایا شگرت بابت این نعمت...

واما 4ماه و نیم مونده تا پسرم به جمع ما اضاف بشه ولی هنوز نشده بریم براش خرید عمه ی زهرا جون مریضه و بابایی درگیره منم تنهایی نه میخوام و نه میتونم برم خرید حداقل این یکی رو دوست دارم مساوات برقرار بشه دوست دارم با هم بریم خرید مثل موقعی که با ذوق برای زهرا خرید می کردیم پس بازم بیشتر صبر میکنم تا سر بابایی خلوت بشه.

              

                                                           زهرا جون حدودا 3ماهه

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (10)

مامان راحله
18 دی 93 19:11
سلام گلم .. عیدتون مبارک چه جیگری بوده این کوچولو
مامانی(برای دخترم زهرا)
پاسخ
سلام عزیزم لطف داری مهربون
مامان ریحانه
18 دی 93 19:29
ای جااااااااااااااااااانم تو این عکس چقدر زهرا جون چه نازه تپلیه عزیزم حرف دل منو زدی منم نزدیکای عید که میشه و این جوجو کوچولوها سر و کلشون پیدا میشه ماتم می گیرم پسرم گیر میده که بخریم برا نازنین منم میگم نه آخرشم میخرن و کثیف کاریش ماله من وای که چقدر هم بدم میاد از دون دادن و آب دادن و کثیف کردن حیاط آخرشم حیوونکیا با این هوای سرد دم عید تهران میمیرن دوباره سال بعد روز از نو روزی از نو
مامانی(برای دخترم زهرا)
پاسخ
ممنون عزیزم لطف داری...آره تازه بدتر از اون من بخاطر اینکه این جوجه ها از سرما نمیرن مجبورم بیارمشون تو خونه اونم آشپز خونه
مامان مونا
18 دی 93 20:29
بخصوص وقتی باهم بازی میکنن.بله. منم اشاره کردم که خدا رو شکر....البته بعدتولد پسرنازت باید حواست بیشتر ازقبل به دخترت باشه تا پسرت. چون بچه های اول اگه قرارباشه بعدتولددومی بهشون کم توجهی بشه ظلمه در حقشون!راستش ما اوج توجهمون به علی بود چون بچه بزرگتر معنی همه احساسان رو بهتر میفهمه . پیاده کردن این موارد سخته و باید باهمسرت هماهنگ باشی. نه اینکه اون به یکیشون توجه کنه و شما به دیگری. همچنین اطرافیان هم باید همین قانون رو رعایت کنند. برای همین میگم کارت سخته و این ها متناقض با شیرینی این کوچولوهای دوست داشتنی نیست.بازبهت سرمیزنم.... ممنون از حضورت..
مامانی(برای دخترم زهرا)
پاسخ
ممنون عزیزم از راهنماییهات انشاا خدا بچه هاترو همیشه سالم نگه داره برای من هم دعا کن نی نی دومم هم سالم باشه
مامان یاسی
18 دی 93 22:49
من هم چندشم میشه به حیوونا دست بزنم ولی اگه موقعیتش پیش بیاد پیش یاسی وانمود میکنم خیلی دوستشون دارم! و اگه خودش بخواد و اون حیوونه هم ازین چرکولک های خیابونی نباشه، میذارم دست بزنه.
مامانی(برای دخترم زهرا)
پاسخ
منم ناچارا میذارم دست بزنه چون هیچ جوری نمیشه مانعش شد
مامانی
19 دی 93 21:27
سلام عزیزم چه کوچولو چقدر تغیی کرده ماشالله
مامانی(برای دخترم زهرا)
پاسخ
سلام دوستم رنگ صورتش آره ولی فرم صورتش گمونم همونه البته از نظر من
ام حسین
20 دی 93 5:52
من از جوجه رنگی ها یه خاطره وحشت ناک دارم ولی بازم می خوامشون
مامانی(برای دخترم زهرا)
پاسخ
چه جوری از جوجه رنگی خاطره وحشتناک داری؟!!!
مهتاب مامان اشکان
20 دی 93 7:35
واي كه چه ناز و تپله زهرا جونم.خدا رو شكر پسر من ميترسه از اين جوجه ها.دلش ميخواد بخره اما وقتي ميبينه خودش نميتونه بهشون دست بزنه به من ميگه ماماني تو ميتوني بهشون دست بزني منم ميگم نه نميتونم يكم نگاشون ميكنه و نماك.
مامانی(برای دخترم زهرا)
پاسخ
چقد خوب ولی اگه ی بار اتفاقی بگیرتشون و بفهمه چقد نرمن گمون نکنم دیگه دست وردارشون بشه
مامان آویسا
20 دی 93 8:31
سلام عزيزم خدارو شكر كه خوبيد پس پسره مبارك باشه عزيزم بزار بچه بازيشو بكنه خوش باشه قربونش كلي دلم تنگ شده بود براش
مامانی(برای دخترم زهرا)
پاسخ
سلام دوستم خیلی خوشحال شدم دوباره اومدی وب سلامت باشی عزیزم...راستش من از پس زهرا بر نمیام به زهرا گفتن مثل به دیوار گفتنه...
ام حسين
21 دی 93 14:11
ماجراش مفصله جوجه رو تربيت كرده بودم 3 نمره از استاد روانشناسي بگيرم درست شبي كه فرداش روانشناسي داشتيم گربه لعنتي شكمش رو پاره كرد هنوز جلو چشامه
مامانی(برای دخترم زهرا)
پاسخ
آخی عزیزم واقعا سخت بوده آخه تربیت کردن ی حیوون واقعا سخته
ام حسين
22 دی 93 7:57
از تربيت كردن آدم خيلي آسون تره چون اراده و اختيار و درك نداره ههههههههههه
مامانی(برای دخترم زهرا)
پاسخ
البته هرچند ظاهر قضیه عکس این مطلب رو میگه ولی با نظرت کاملا موافقم