تازه از خواب بیدار شده بودم که گوشیم زنگ خورد زن پسر عمه ی شوهرم بود گفت می خواهد بیاید تا برایش زبان توضیح بدهم هنگ کردم اما جملات از پیش تعیین شده بود که می گفتم قدمت روی چشم... تشریف بیار خلاصه ی مطلب مهمان آمدو زهرا که موقعیت را مناسب دید جیم شد حالا زهرا کجاست؟...نتیجه این شد که ادویه ها با هم قاطی شدن نمک ها دیگر نمک نبودند و رنگشان از بس که با انواع و اقصام مواد قاطی شده بود هر رنگی بود جز سفید وکف آشپز خانه با ادویه ها رنگ شده بود مکتی که بخاطر جلوگیری از افتادن زهرا پهن شده بود رنگش دیگر بنفش نبود با ماست رنگ شده بود آشپزخانه طی 7 ساعت کاملا زیرو رو شده بود مهمان رفت یک دختر خرابکار ماند و یک مادر عصبانی که توان دعوا کدن نداشت