برف کلمه ای غریبه با خاک دیار من...کودک که بودم همیشه آرزو داشتم برف بیاد اون قدر زیاد که بتونم ی آدم برفیه بزرگ درست کنم...امروز داشتم فکر می کردم که یاد یکی از استادامون افتادم(تو ادامه مطلب ربط این قضایا رو نوشتم)"استاد کمالی راد"مردی میانسال با موهای خاکستری رنگ با قد و هیکل متوسط و نسبتا شیک پوش که صندلی برایش مفهومی نداشت تا وارد کلاس می شد می پرید رو میز می نشست و در حالیکه پاهایش را تکان میداد از روی اسلایدها برامون درس رو تند تند توضیح میداد کلاسش رو دوست داشتم چون حرفهایی می زد که برای من تازگی داشت یک روز یک دیوار به ما نشان داد که شده بود جاذبه ی گردش گری تو ی شهر خارجی که یادم نمیاد کدوم کشور بود حالا فک میکنید دیواره ...