زهرا ی آرام!!!!
در کمال ناباوری این پست رو می نویسم ولی خدارو شگر گوش شیطون کر تازگی ها دخترم کلی تغییر کرده تقریبا 3-4روزی میشه فقط در محدوده ای که بهش اجازه میدم شیطنت داره مثلا اگه قبلا کل خونه محل بازی و ریخت و پاش بود الان محدود شده به ی اتاق که اونم خودم بهش اجازه میدم و پیشنهاد میدم ریخت و پاشش هم در این حده که مثلا با بالشتا برای خودش خونه می سازه و توش می شینه و گه گداری که بهش سر میزنم تا داره با خودش حرف میزنه یا با ماهی قرمزش که دیروز باباش خریده و من دلم قنج میره ولی فقط یواشکی دید میزنم و میرم...نمیدونم شاید داره بزرگ میشه و شاید هم بخاطر اینه که بیشتر براش وقت میذارم ...به هر حال حتی اگه این آرامش موقتی باشه بهش احتیاج داشتم و دارم امیدوارم ادامه دار باشه.
دیروزم با هم رفتیم بهداشت چون بابایی کشیک بودو کسی نبود دخملی رو بگیره تازه نوبتم شده بود که زهرا خانوم یادشون اومد دستشویی دارن5دقیقه طول کشید تا خانم رو رسوندم به دستشویی گفت کثیفه و ناکام برگشتم یکی دیگه رفته بود داخل خلاصه زیاد طول نکشید و بعدش من بودم رفتیم داخل و ماما اول فشارم رو گرفت بعد از اینکه ماما فشار سنج رو از دستم باز کرد زهرا که فک می کرد دردم گرفته دستم رو گرفت و کلی بوس کرد اونقدر که ماما خندش گرفته بود بعد که خواستیم برگردیم دیدم جاریم هم اونجاست با اینکه زهرا دستشویی داشت ناچارا با کلی استرس منتظرش نشسته بودیم که دختر یکی از کارمندا اومد طرف زهرا به زهرا گفت "اسمت چیه؟"زهرا با ی حالت خاصی که انگار کلاس میذاشت سرش رو بالا گرفت و گفت"من دختر حاجانی استم"(من دختر حاجیانی هستم)دختره گفت "منم دختر حاجیانیم"من گفتم نه تو فامیلت قلندریه دختره خیلی جدی بهم گفت"نه من حاجیانیم قلندری رفته سر کارا"اونم ی 7-8ماهی بزرگتراز زهراست هر دوتاشون باحال بودن ولی من استرس دستشویی رفتن زهرا رو داشتم خداروشگر جاریم اومد و زهرا رو سوار ماشین کردیم و به سرعت رسوندمش خونه به سرویس بهداشتی هنوزم مشکل ننشستن زهرا روی سنگ رو داریم و بعدش کلی نظافت لازمه بعضی مشکلات به نظر تموم نشدنی میان ولی تا همین جا هم خداروشگر خلاصه ساعت نزدیک 11و نیم بود و جاریم هم گفته بود میخواد بره دخترش رو ورداره بیاد خونمون هنوز نهارم نپخته بودم گفتم تا بیاد تند تند 1کارایی بکنم نظافت کردم بدو رفتم آب برنج بذارم که اونا اومدن و متاسفانه زهرا جون معدش رو با شربت و بسکوییت پر کرد و تا 6عصر نهار نخورد دیروز واقعا تا ظهر کلی دویدم ولی ساعت 1 زهرا خوابید منم خوابیدم تا 4 وقتی ساعت رو دیدم چشام 4تا شد چقققدر خوابیده بودم ولی حسابی خستگیم در رفت راستی اوضاع نی نی هم خوب بود خداروشگر.
اینم زهرا شهریور گذشته این تشته آب جمع شده از کولره اینقدر گاهی هوا شرجی میشه که تشته 2ساعته با آبی که از کولر میریزه پر میشه .