با طعم عسل4
من آخر هالم زهرا اول هال براش از دور بوس می فرستم میگه"از اونجا بوس میکنی؟بیا اینجا بوسم کن" دختر عموش میخواد اسم خواهر منو بگه به خواهرم میگه "شیفته"(شریفه)زهرا میخواد بهش یاد بده میگه "فاطمه بگو"ش ری حه"" من عمدا تکرار میکنم"شریحه"و زهرا بهم میگه"تو نگو شریحه بگو شریحه"یاد آن جنک مشهور میفتم از جمله دیگر آموزشهای دخملی به دختر عموش "عمه طایره"بجای عمه طاهره است (دختر عموی زهرا 3سال و نیمه است وصمیمی ترین دوست زهرا) مادرشوهرم خونه ی ما نشسته و از شوهر مرحومش یاد میکنه و گریش می گیره زهرا فکر میکنه برای خواهرشوهرم که گردن درد داره گریه میکنه و خودش رو میندازه تو بغل...