زهرا جونزهرا جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

برای دخترم زهرا

با طعم عسل3

تشبیه های دوست داشتنی امروز تخم مرغ آب پزش رو نصف کردم میگه "زرده پوشک داره" بی توجه بازم تیکش میکنم خیلی شاکی میگه"چرا پوشکش رو خراب کردی"برداشت اینکه دخملی دلش پوشک میخواد مداد صورتیش رو ورداشته نگاش میکنه و زبونش رو میاره بیرون با تعجب نگاش میکنم میگه"مامان ببین اینم زبون داره"منظورش نوک مداده خیلی خوشم اومد از تشبیهش و بعد ی مداد صورتی بی نوک ورمیداره و میگه "این زبون نداره" عکس جنین تو رحم مادر بهش نشون میدم بهش نگاه میکنه و میگه"اینکه مثل هندونه شده"   حرفهای دلنشین به گوش خودش دست میزنه میگه"من گوشهار دارم"همون گو...
3 آذر 1393

سرانجام پوشک گیری...

یک شب از فرط خستگی یادم رفت زهرا رو پوشک کنم و متوجه شدم زهرا موقع خواب شب هم خشک میمونه واین حدودا ی هفته پیش بود البته موقع خواب ظهر زهرا پوشک نمی شد ولی برای خواب شب جرات نداشتم که یک فراموشی مفید تکلیف خواب شب رو هم مشخص کرد و اول اینکه بگم فصل سرد واقعا موقع بسیار نامناسبی جهت پوشک گیریه و بهتره اگه عجله ندارین برای تابستون بذارین ولی به هر حال نتیجه ی آخر این شد 60درصد مواقع خودم باید زهرا رو ببرم و 40درصد مواقع اعلام میکنه...و اینکه برای محیط بیرون هنوز براش از پوشک استفاده میکنم و شاید باید منتظر یک فراموشی مفید دیگه باشم!             ...
1 آذر 1393

استراحت مطلق

بالاخره بی احتیاطی که نه رسیدگی به کارهام که واقعا کم نیست و همه ی اونا رو مجبورم انجام بدم کار دستم داد و با درد خفیفی که داشتم و وضعیت جفت بچه دکتر استراحت مطلق تجویز کرد...و البته به این مفهوم که نمیشه اما سعی میکنم کارهامو کم کنم ...خدایا خودت نی نی رو سالم نگه دار نی نی من ی ماه دیگه وقتی 4 ماهت تموم بشه اون وقت میدونم دختری یا پسر اون وقت میرم برات خرید میکنم ولی تو همین یکی دو هفته باید برم سونوی غربالگری که البته اجباری نیست ولی برای مطمئن شدن از سلامتت میرم به امید خدا سالمی بهم سخت نگیر دست تنهام و کارهامم زیاد باهام راه بیا ...لطفا ...
29 آبان 1393

کتابی به نام شیطنت های درد سر ساز دخترم!

بله باید دست به کار بشم و این کتاب رو بنویسم زیاد طول نمی کشه که این کتاب 100 صفحه ای بشه...شایدم بیشتر این رو بخونید دخملی رو با سلام وصلوات رسوندم به سرویس بهداشتی و بعد از اینکه با نی نی تو شکمم کلی دنبالش دو ماراتن رفتم و اون کیف می کرد بالاخره گرفتمش و تشریف برد بعد مشغول نضافت سرویس بهداشتی شدم که دیدم در بسته شد...هلش دادم نههه از پشت قفل شده بود و بابای خونه هم تا برگشتش 1ساعت و نیم مونده بود ...1ساعت و نیم آن هم اونجاااا واقعا وحشتناکه تا گیر نیفتید نمی فهمید اولش عین خیالش نبود صداش میومد که میگفت "چرا اینا رو انداختی رو بند"و این یعنی اینکه زهرا خانم داشت لباسای روی بند رو ...
27 آبان 1393

بازم پوشک گیری

بله مجددا صبح پا شدم بدون اینکه قصد پوشک گیری داشته باشم که متوجه شدم پوشک تمام شده و با خودم گفتم چه بهتر پوشکش نمی کنم معمولا مواقع بیداری بازه اما خودم می برمش و به هیچ وجه زهرا خانوم اعلام نمی فرمایند اما در راستای پوشک گیری امروز به حال خودش گذاشته شد حالا مطمئنم جیش داره می گم جیش داری میگه "نهههه"و منم ولش میکنم هنوز بر نگشته جیش میکنه من هم عصبانی از کوره در رفتم در حالیکه انگشت اشارم رو به شدت تکون میدادم گفتم بار آخرت باشه تو شلوارت جیش میکنی و یادم نیست چی جوابمو داد ولی طفلی خیلی ترسیده بود خلاصه بعدش موقع خواب ساعت 11 زهرا خانم 2ساعتی خوابید و خشک موندو صدام کرد ببرمش دستشویی بردمش و بعد هم دوباره خبرم کردو گفت ببرم که...
20 آبان 1393

این روزها با زهرا

عزیزکم دوباره سرفه هات شروع شده هوا رو به سردی میره و این باعث شروع سرفه هات شده شایدم بخاطر اینکه مامان گرماییت تا آخرین لحظه کولر می زد و آخر سر هم با"نع"قاطع بابایی -آن هم نه "نه"-ناچارا تسلیم شد و بدون کولر خوابید جیگرک مامان سرفه میکنه و هنوز بیداریهات بدون پوشک و موقع خواب پوشکی و با این اوضاع پیش آمده و سردی روز افزون هوا -که من عاشقشم-معلوم نیست به کی موکول میشه فکرش رو بکن همسری تا چند ماه دیگه 2 نمونه پوشک باید بخره یکی سایز صفر واسه تو راهی یکی سایزnواسه جیگرک مامان و چه شود... خدا خودش بخیر کنه یعنی کلی صلوات نذر کردم تا دلم طاقت بیاره و زودتر شیشه گیری زهر...
16 آبان 1393

پایان پروژه اول

بالاخره زهرا جون تو 2 سال و 4 ماه و چند روزگیش به نخوردن شیشه عادت کرده اینجوری براش بهتره تو 3روز اول واقعا سخت بود خیلی سخت تو خواب همش دنبال شیشه میگشت گریه می کرد و روزا انگار نخوابیده باشه پکرو بی حوصله بود...ولی خب بالاخره تموم شد البته نه به صورت کامل اما بهتر شده قبل خواب خودش میگه نی نی گلابم (یا حسنی میخواد پر بزنه )برام بخون بخوابم میگم خب بیا رو پام بخواب چون اینجوری زودتر خواب میره میگه نه خودم بلدم بخوابم و بعد تا میام کتابه رو بخونم البته اسمش نی نی گل گلابم هست خودش همشو میخونه و خواب نمیره اما من اینقدر براش چرت و پرت تعریف میکنم تا بخوابه و در مورد غذاش هم اگه براش غذای خونگی درست ...
10 آبان 1393

خلاقیتی که بی موقع گل میکند

من دارم نماز میخونم صدای در میاد شصتم خبر دار میشه دخملی باز میره تو حیاط آب بازی که تو این شرایط کم آبی حسابی عذاب وجدان می گیرم نمازم تموم میشه میرم می بینم بههههله صدامو بلند میکنم و با اخم میگم"زهرا چیکار میکنی باز شیر آبو باز کردی"خیلی خونسرد می فرمایند"آره شیر آبو باز کردم گلدونو آب دادم"و خاکای گلدون که از شدت آبیاری زهرا خانوم اومدن کف حیاط...(وااااای دوباره باید اینجا رو بشورم)می گیرمش و می برمش تو خونه میذارمش رو پام و با عصبانیت تکونش میدم تا خواب بره ولی هی سرشو از زیر پتو میاره بیرون و ی چیزی میگه بار آخر میخواد سرشو از زیر پتو بیاره بیرون اما انگار نمیتونه پتو رو بزنه ...
8 آبان 1393

مامان تنبل

اینروزها ی مامان داریم که دست و پاهاش درد میکنه ،از همه ی بوها بدش میاد مسخره تر اینکه از بوی مایع دست شویی هم بدم میاد همش بی حالم شبا هم کم خوابی دارم تا چشام گرم میشه دخملی تلو تلو خوران میاد طرفم که مامان بیام پیشت بخوابم و بدتر اینکه باید دستمو دورش بندازم تا راضی بشه یعنی دیگه انگار گذاشتنم تو قبر اصلا من عادت به وسط خوابیدن ندارم اینه که بابایی رو جایگزین میکنم و خودم در میرم ی جای دیگه ای می گیرم میخوابم صبح هم دخملی آفتاب نزده بیداره و من ی مامان که هی اینورو اونور غش مکنه مثلا میرم باهاش تو حیاط رو سکوی جلوی در غش میکنم وااای که خنکی سرامیکا چقققد لذت بخشه یا میایم تو هال وسط هال غش میکنم ...
3 آبان 1393